سایه

متن مرتبط با «پائولو کوئیلو» در سایت سایه نوشته شده است

جملاتی که باید قبل از مرگ حتما یکبار بخوانیم

  •   همه ما کوله‌باری از اشتباه داریم که باید از آنها درس بگیریم. همه ما اشتباه می‌کنیم، آن هم خیلی زیاد. بهترین قسمت آن این است که بدانیم اشتباه کرده‌ایم. اگر ندانیم، باز یک اشتباه دیگر کرده‌ایم. می‌خواهیم ببینیم چطور باید با این همه اشتباهاتمان در زندگی کنار بیاییم. برای این منظور، جملات مختلفی را از افراد مشهور درمورد اشتباه کردن برایتان گرد آورده‌ایم.,جملاتی که باید قبل از مرگ حتما یکبار بخوانیم,سخن بزرگان,ریتا ماو براون,Brandon Mull,براندون مال,Joyce Meyer,جویس میر ,Elbert Hubbard,البرت هوبارد,John Irving,جان ایروینگ,Simon Elkeles, سیمون الکلس,George Bernard Shaw,جرج برنارد شاو,Alexander Pope,الکساندر پوپ,Salvador Dali,سالوادور دالی,Albert Einstein,آلبرت انیشتین,Mahatma Gandhi,ماهاتما گاندی,Napoleon Bonaparte,ناپلئون بناپارت,Paulo Coelhi,پائولو کوئیلو,Rita Mae Brown,موفقیت,اشتباه,عبرت,شکست,جملات موفقیت,جملات بزرگان,سایه,تهرانی,سایه تهرانی ...ادامه مطلب

  • پائولو کوئیلو

  •   شخصی بود که تمام زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود و وقتی ازدنیا رفت همه می گفتند به بهشت رفته است. آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت می رفت. در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فراگیر نرسیده بود. استقبال از او باتشریفات مناسب انجام نشد. دختری که باید او را راه می داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به دوزخ فرستاد. در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد هر کس به آنجا برسد می تواند وارد شود. آن شخص وارد شد و آنجا ماند. چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه پطرس قدیس را گرفت. پطرس که نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسید چه شده است؟ ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت: آن شخص را که به دوزخ فرستاده اید آمده و کار و زندگی ما را به هم زده. از وقتی که رسیده نشسته وبه حرفهای دیگران گوش می دهد... در چشم هایشان نگاه می کند... به درد و دلشان می رسد. حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت وگو می کنند... یکدیگر را در آغوش می کشند و می بوسند. دوزخ جای این کارهانیست!!! بیایید و این مرد را پس بگیرید. وقتی راوی قصه اش را تمام کرد با مهربانی به من نگریست و گفت: با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی، خودشیطان تو را به بهشت بازگرداند... پائولو کوئیلو,داستان جالب از پائولوکوئیلو,پائولوکوئیلو,پائولو کوئیلو,داستان,سایه,تهرانی,سایه تهرانی ...ادامه مطلب

  • ‫همسايه دزد!!!

  •   مردي صبح از خواب بيدار شد و ديد تبرش ناپديد شده . شك كرد كه همسايه اش آن را دزديده باشد ، براي همين ، تمام روز اور ا زير نظر گرفت. متوجه شد كه همسايه اش در دزدي مهارت دارد ، مثل يك دزد راه مي رود ، مثل دزدي كه مي خواهد چيزي را پنهان كند ، پچ پچ مي كند ،آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصميم گرفت به خانه برگردد ، لباسش را عوض كند ، نزد قاضي برود و شكايت كند . اما همين كه وارد خانه شد ، تبرش را پيدا كرد . زنش آن را جابه جا كرده بود. مرد از خانه بيرون رفت و دوباره همسايه اش را زير نظر گرفت و دريافت كه او مثل يك آدم شريف راه مي رود ، حرف مي زند ، و رفتار مي كند . پائولو کوئیلو‬,همسايه دزد,پائولو کوئیلو,داستان,داستان جالب,داستان جالب از پائولو کوئیلو,پائولوکوئیلو,شک,شک داشتن,سوء زن,همسایه,آقای همسایه,سایه,تهرانی,سایه تهرانی ...ادامه مطلب

  • داستان جالب از پائولوکوئیلو

  •  سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت. وزیر همواره میگفت: هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست. روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید،وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست ! پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد … چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیلهای رسیدکه مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند، زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست!!! آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند، اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید : چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید !!! به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد. پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت:اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگی ام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!! وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید،اگر من به زندان نمی افتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند، بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود !!! ایمان قوی داشته باشید و بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند است تصمیمات خداوند از قدرت درک ما خارج است اما همیشه به سود ما می باشد. پائولوکوئیلو,داستان جالب از پائولوکوئیلو,پائولوکوئیلو,پائولو کوئیلو,داستان,سایه,تهرانی,سایه تهرانی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها